خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۹ مطلب با موضوع «رفیق نوشت - پدرام» ثبت شده است

توی یک جامعه شهری ، که اتوبان های زیادش و ترافیک سنگین اتوبان های زیادش و اقلیت رو به افزایش ماشین های اِیربَگ دار در ترافیک سنگین اتوبان های زیادش ناحق ترین ادعای مدرن بودن رو هم دارن ، باید مطمئن بود که به مرور زمان روی هیچ چیز خاک نمیشینه بلکه این چربی و دوده هست که سطح همه چیز رو سریعا میپوشونه و ما سریعا نمیفهمیم.اصلا نمیفهمیم.تا زمانی که هر چیزی رو لمس نکنیم و به چِکِنه و چسبناک بودنش پی نبریم.
و مشکل اینجاست که این چربی و دوده اصلا نمیتونه وظیفه ی مهم خاک رو انجام بده.باعث پوسیدن و تجزیه شدن که نمیشه هیچ ، ازشون جلوگیری هم میکنه.
حالا ما با چیز های از کار افتاده بی شماری مواجه هستیم که با کلفت تر شدن اون لایه کثیفِ روی سطحشون ، خیلی سیاه و زشت شدن ولی هنوز سر جای خودشون ایستادن و تا ابد هم می ایستن.
اینجا نه آیینه ای وجود داره نه کسی خودش رو با بقیه سیاه شده ها جمع میبنده.
این جامعه شهری شده یه چرخه غلط که با اَدا های مدرن بودنش زندس.فقط همین.
روبروم که نشسته باشی ، میتونم روبروت نشسته باشم.
لبخند که نزنم یعنی خودمم.
چی گفته بودی اون دفعه؟هان؟ معجزست!! بعد از میلیونها بار تکرار کردنش و میلیون ها تصویر ساخته شده از نقد های سنگین بی شمار من از جمله سادت.جمله سادت از مغزم چطور حذف شد؟
شاید چونکه میتونی روبروم نشسته باشی.
اَه! یعنی باز هم بودن یا نبودنت ؛ که میدونی دیگه این مسئلم نیست.میدونی؟
دیگه چی میدونی؟حتی این هم دیگه مهم نیست.دونستن یا ندونستنت که تا حالا چیزی رو عوض نکرده.
ببینم تو لبخند که بزنی خودت هستی یا نه؟
ـــــــــــــــــــــــــــــ
بعدالتحریر:چند شب پیش برام نوشته ی ناقصی بود که باید ادامه پیدا میکرد.ولی امشب شاید زیادی هم بود ، شاید توی ذهن احتمالی سطل آشغال باید می بود امشب.ولی این چند خط از مغزم چطور حذف نشد؟

تنها

خیابون خلوت و ساکت

هوای سرد

خورشیدی که پیدا نیست ولی تا نیم ساعت دیگه این روشنی آسمون هم تاریک میشه ؛ چه خوب میشه.

درخت های زرد تر از مجله های جلو دکه.

چند ثانیه یه بار صدای کلاغ ها یعنی بهترین موزیک متن ، بی غل و غش.

همه این رنگ های مرده راحتت میکنه از هر چی داد و هوار رنگی جذاب که خودشو به زور هل میده تو مغزت.

چیزای خوبی که دور هم جمع شدن . تپه برگ های بازنشسته رو میگم . قشنگیش به اینه که مطمئنا یکی با آرامش خاص این فضا دور هم جمشون کرده و باهاشون با احترام رفتار کرده.

این موقع از روز کمتر کسی عجله داره . تک و توک آدمایی که رد میشن ، سکوت رو رعایت میکنن و پلک هاشون هم آروم باز و بسته میشه . متشکرم آدما . برای اولین بار حس خوبی بهتون دارم.

من . اون گوشه تصویر.

کار همیشگی ...

قدم زدن

هیچوقتم تکراری نیمشه.

قدم که میزنی انگار بغض میکنی ؛ انگار دلت پر میشه . نه به خاطر چیزایی که از صبح تا حالا باهاشون سر و کله زدی . هنوز هم دقیقا نمیدونم برای چی.

ولی خدا رو که تو قلبم حس میکنم ؛ مغزم که کنار میکشه و وظیفشو به قلبم میده ؛ به خودم میگم تو زندگیت دنبال چی میگردی؟

خیلی وقته تو گوش خودم میزنم که تو حس نرم . میترسم ؛ مطمئنم دیوونه میشم

.

دوس دارم سطحی باشم . هم سطح همه آدمای عوضی این دنیا


میخوام تقلید کنم ؛ آره برید به خودتون افتخار کنید ، میخوام مقلدتون بشم.
الان از خودت میپرسی در این سطح عوضی؟

ولش کن چرت گفتم ، تو این داستان عوضیه منم . اون آدم عوضی که هیچ کدوم از شما آشغالا نمیخواد شبیهش باشه !

الان دارم لبخند میزنم (حسی که یه بادم تلخ رو تا آخرین مولکول بجوی)

اون اصطلاح جدیده چیه که همتون دو دٍقه یه بار تکرارش میکنید بعدش ژست میگیرید؟


میخوام از همونا یاد بگیرم.

دوس دارم به پایه همه ی اسطوره هاتون بیفتم و زار زار گریه کنم و بگم آره تو یه عمری درست میگفتی و من در تمام عمرم داشتم تو لجن خودم دست و پا میزدم . اون هم یه نگاه خیلی مهربون بهم بکنه بگه عیبی نداره پسرم دیگه تموم شد

.
من هم مثل رویا های تا الانم بهش نمیگم "خفه شو آشغال"

در ضمن الان که تصمیم گرفتم شبیه شما بشم ترجیح میدم از عوضی ترینتون تقلید کنم.

کدومتون در حال چرت گفتن داد میزنه؟

این ساعته دیگه داره زیادی پر حرفی میکنه.

همش تیییییک       تیییییک   و شاید بعضی وقتا       تاااااک

چرا نمیخواد درک کنه که هیچ اهمیتی براش قائل نیستم؟

همیشه دوست داشتم خفش کنم.

وقتی 5 / 6 سالم بود از صداش خوابم نمیبرد.

یادمه به بابام میگفتم از کار بندازتش تا بتونم راحت بخوابم . خُب حضورش هیچ فرقی به حال من نداشت.

بعضی وقتا سعی میکردم زبونشو یاد بگیرم ، ولی اون دو کلمه بیشتر نمی گفت.

الان فکر کنم میدوم چی میگه ، و البته فهمیدم که تیک تاک هایی که میکنه همیشه شبیه هم نیست . هر دفعه نسبت به شرایط من ، اون هم یه جور دیگه ای میگه تیک تاک.

ولی هنوزم میخوام خفه شه

جدیدا یه فکرایی آزارم میده . با خودم میگم شاید حرفی که میخواد بهم بزنه خیلی مهمه که از بچگی تا حالا داره هی تکرارش میکنه . هر ثانیه . لحنش عوض میشه ولی حرفش عوض نمیشه . نکنه وقتی بفهمم چی داره میگه که دیگه دیر شده باشه؟!

بابام تا حالا زیر بار خاموش کردنش نرفته!

این ساعته هم که هرچی نگاش میکنم از رو نمیره و خفه نمیشه ؛ اَه

چند سالته؟

منظورم این نیست که چند ساله به دنیا اومدی.

باور کن اونی که تو میگی و من بهش میخندم جوک نیست خودتی
خوب امروز روز خوبیه.

اگه تا حالا نمیدونستی حالا دیگه میدونی چون من بهت گفتم.

الان هم دنبال این نباش که برات کلی دلیل بیارم که چرا امروز روز خوبیه. دلایلش توی زندگی خودته.

هر وقت بیکار بودی بگرد دلایلشو تو زندگیت پیدا کن ولی اصلا به اون جمله اول مثل یه موضوع انشا نگاه نکن ، نتیجه نمیده.

گول این مجری های رادیو رو هم نخور که اول صبح یه سری کلیشه بدرد نخور بهت تحویل میدن و فکر میکنن خیلی روشن فکر و روانشناسن.

همیشه صبح ها تو تاکسی اینجوری رو اعصاب آدم میرن:

"یه روز خوب برای شما چطوری شروع میشه؟ روزی که پشت چراغ قرمز نمونید روز خوبیه و روزی که بمونید روز بدیه؟ نه. چراغ قرمز همیشه هست ، مهم اینه که پشت چراغ فرکانس ما رو بگیرید!!!! روز خوب روزیه که با لبخند از خواب بلند میشی!!! یه صبحانه سالم میخوری با یک لیوان شیر . موقع بیرون اومدن از خونه با همسایه ها با گرمی احوال پرسی میکنی . توی محل کار با همه با لبخند برخورد میکنی و ... "

۱. اتفاقا یکی از مهمترین معیار های من برای تعیین خوب یا بد بودن یک روز چراغ قرمز ها هستن . اصلا برای همه مهمه فقط بعضیا دوست دارن شعار بدن . مثل این مجریه.

۲. اصلا شکل خوبی نداره که با لبخند از خواب بلند بشی . یکی ببینه فکر های بدی در موردت میکنه.

۳. اگه یه روز صبحانه سالم نخوردی و از خونه خارج شدی فکر نکن روز بدی رو شروع کردی.

۴. اینکه با مردم برخورد خوبی داشته باشی چیز خوبیه ولی لبخند زدن و گرم گرفتن باهمه رو هر جور خودت راحتی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای من کافیه که یکی اول صبحی یه کلمه نامربوط بگه تا اعصابم داقون بشه ولی وقتی نیم ساعت بعد یکی یه شوخی باحال بکنه ، ژست نمیگیرم . میخندم و ادعا میکنم که روز خوبی داشتم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تذکر:

اگه فکر میکنی روز خوبی داشتی لازم نیست دنبال دلیل براش بگردی و نیازی هم نداری که با لبخند بیدار بشی.

سلام

تو زندگی عادی و روزمره وقتی دری رو میبینی که روش زده "خروج اضطراری" دوست نداری به این فکر کنی که توی چه شرایطی ممکنه ازش خارج بشی.

ولی وقتی که تو شرایط "اضطراری" قرار میگیری تنها چیزی که دوست داری ببینی یه در بازه که برچسب  خروج اضطراری داره.

اینجا میتونه یه در باز برات باشه یا یه جایی که ذهنت دوست داره با رفتن بهش از روزمرگی خارج بشه.

گاهی وقت ها خروج از شرایط عادی یه ضرورت هست و لازمش خروج اضطراری.