خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۱۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

ذهن نیست که،مغازه عطاریه.
دونه دونه میره عقب،اویلشو میگم،ولی چون میخوام تا یادم نرفته بقیه ش رو بگم از وسطش شروع میکنم:گل زیاد بود،درخت زیاد داشت،یه زمین آسفالت بزرگ که یه جوب(جوق،جوی،جو) کوچیک از وسطش رد میشد،در آهنی بزرگ یه ساختمون سه طبقه بزرگ.

داشتم به اصطلاح قایم شدن فکرمیکردم،میخواستم چیزی بنویسم که قایم شدن توش باشه،بعد با خودم فکر کردم که اصلا قایم شدن یعنی چی؟یا اینکه هم خانواده داره یا اینکه توی گویشهای دیگه هم هست یانه؟،
ذهن که الکی درگیر باشه همینه دیگه،به جاهایی که اصلا یادت نیست میبردت:
کرم چیزی نیست که ریختنش مربوط به سن خاصی باشه
یه چیزایی یادمه هنوز
اونموقع ها بودن بچه هایی که از پشت آبخوری فرار میکردن و لای درختا یا پشت ساختمون میخزدین،مخفی ،پنهان یا قایم میشدن.
لپهایی که باد کرده ولی نه از هوا؛از...
ثقلی که هی از چپ به راست و از راست به چپ میرفت و گاهی از درز لب ها چکه میکرد
سوزشی که توی دهن ایجاد میکرد و باعث عذاب بود
بویی که خیلی بدمشام بود
سطل آبی رنگی پر میشد از کف و حالمو بهم میزد
روپوش سورمه ای رنگی که مراقب بود تا کسی شیطنت نکنه
من که اتیکت "بهداشتیار" روی لباسم بود
و دهانشویه ای که ازش متنفر بودم

زندگی خیلی هم ارزش سختگیری های اینطوری را ندارد
اما خب میخواستم بگویم هیچوقت دوست نداشتم مایه حیات کسی باشم
چون من خودم در بهترین حالت ودر نهایت انصاف،مایه حیات را میخورم.

پ ن: منظور بیخودی برداشت نکن.

در زندگی آدمهایی هستند که زخم میکنند،
اما خب که چی؟
به نزدیک بودنشان میارزد...!

یادش خوش-یکسال رفت-ده شیش هشتادونه
این شبها راحت میخوابم
یادش بخیر شبهایی که برای این شب ها دلم تنگ میشد...

برای آنکه به من ثابت کند فکرش بالغ شده،آینه ی دلم را پرکرده از لکه های سفید.

کبوتر سفیدم را خیلی دوست داشتم.سرم را گرم میکرد ،مهربان بود و هوایم را داشت،صبحها با نوازش بال او از خواب بیدار میشدم،بهانه ارزن خریدن برای او بود که باعث میشد گاهی تا سرکوچه بروم و مغزم را هوا دهم.
نمیدانی وقتی میتوانستم از چشمانش حرفش را بفهمم چه حال خوشی داشتم.
دلم برایش تنگ شده.
ناراحتم از اینکه از پیشم رفته.
غمبار تر آنکه من هیچوقت چنین کبوتری نداشتم...

پیرو زخم عمیق 5 سانتی روی کمرم که خنده زشتی بر لب دارد...
چوبی دارم که دستم را بلندتر میکند،از تختم به کیبرد.
وقتی خواب بودم چوبم افتاده بود پایین.
دستم به B نمیرسید.

امروز پنجاه تا ازآهنگهایی راکه متنفرم از تمامشان شنیدم.

پ ن: من با winamp موسیقی گوش میدهم.

به پیشرفت فکر میکنم
امروز که زمین خوردم و دهنم آسفالت شد یاد وقتی افتادم که اگه زمین میخوردم پوزه ام به خاک مالیده میشد.

جزتو کی میتونه عزیز من باشه،کی میتونه تو قلب من جاشه،مگه میشه مثل تو پیدا شه،همه چیــــ
-سلام ببخشید چن لحظه
-سلام باشه
     شررررررر
     هعمــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
     [سکوت]
-میگما شرمنده میتونی چن دیقه دیگه زنگ بزنی؟
-باشه خدافظ
-دمت گرم

call ended:
00:00:12

در حاشیه بازی پرسپولیس و استقلال:

جواد خفه شو!

پ ن:
1/از وقتی که از خانه قبلیمان بار کردیم،اومدیم اینجا،دیگه لازم نیست از باختهای افتضاح پیروزی خیلی خجالت بکشم.
2/رحمتی:مازیار شوتش خوبه، ولش کنید.
3/اگر اسم جواد خیابانی کمی موزون تر بود میتوانست بعد از علی دایی سوژه خوبی برای فریادهای تماشاچیان ورزشگاه باشد.
4/مامان این پسره موهامو کشید.
5/تیم شخصیت نداشت؛بچه ها متشکریم.