خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۷ مطلب با موضوع «خ مثل خودزنی» ثبت شده است

هیس
نمیخوام چیزی بگی
داشتم فکر میکردم به سر و ته کلاف

میبینی؟میگم سر و ته!
وقتی میگم سر و ته کلاف،بیشتر از کلاف،به سر و تهش فکر میکنم

بدترین جایی که ممکنه بهترین دوستت ببیندت،دقیقا بدترین جایی هست که ممکنه بدترین دشمنت ببیندت.
حتما داری به بهترین دوست یا بدترین دشمنت فکر میکنی

حالا تویی و من و بهترین و بدترین و سر و ته!

من همینم
گزاره های بی معنی و پرت...
تو رو نمیدونم.

مستند شبکه چهار نشان میداد که کودکان از یک سنی،دیگر معنای ارتفاع را میفهمند...
وقتی به یک عمق شک میکنند،مینشینند روی زمین و آن را لمس میکنند.
عمیق است؟
گود است؟
خطرناک است؟
کودک میداند که گودی ها ترس دارند.
کودک میداند که نباید بی محابا پایش را در عمق ها بگذارد.
و اما این روزهای خودم...
ننشستم و دستم را روی زمین نکشیدم
نترسیدم...
نفهمیدم معنای عمق را...
و همینطور آسمان دارد کوچکتر میشود.

صبح که از خونه میرم بیرون،خوشتیپ ترین مرد زمینم
شب که بر می گردم زشت ترینم...
اصبحت امیرا و امسیت اسیرا.

توی اتوبوس بودم
به یه ایستگاه رسید و وایساد
مسافرا رو پیاد و سوار کرد
[میخواست راه بیفته که]
نگاهم به پیرمرد افتاد که داره چیزایی رو که خریده جمع می کنه
دستی واسه راننده اتوبوس تکون داد که " آقا چن لحظه وایسا تا منم سوار شم".
راننده ندید،هیشکی ندید.
فقط من دیدم
به مسافرای داخل اتوبوس نگاه کردم
سن همه شون از من بیشتر بود
منم سرمو انداختم پایین.
انگار که چیزی ندیدم.
___
یه همچین آدمی هستم من!

سنگ شو،آهن شو،یا بادام زمینی مزمز.
بی دل شو و بی معرفت.
بعد که بخودت آمدی ناراحت شو
آنموقع برای بقیه توضیح بده و بگو که پشیمانی.
پشت کامیون با یک خط درشت و خوشگل نوشته بود:
کعبه حاجات من ،گریه ی چشمان تو
مرحم زخم تنم ، گرمــی دســتان تو

سنگ و آهن و بادام شدم-زمینی-تند و آتشین.
بی دل و بی معرفت
به خودم که آمدم دیدم نیم ساعت پیش از آن کامیون جلو زدیم و من هنوز دارم به این فکر میکنم که "مرحم"درست تره یا "مرهم"؟
کجایی پسر؟

قبل از پیش نویس:
1.هرکس ممکن است در زندگی تجربه حالاتی خیلی فوق العاده را داشته باشد.
2.من بخاطر این تجربه کمی هم گریه کردم.
3.موبایلم چن روز خاموشی را تجربه میکنند.
4.الباقی وظیفه ی حاضران

پیش نویس:
این را ننوشتم که کسی بخواند یا بفهمد یا نظر دهد،اصلا این را برای هیچ کس نوشته ام.
گور پدر هرکس که میخواهد ناراحت شود(در اوج دنائت بیان!)

دیروز در تمام طول جاده دست راستم را از آینه بغل ماشین نگاه میکردم و در فکر این جمله بودم:
اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند.

پ ن:
1-دیشب دیر وقت رسیدم خانه،پدر برایم ابراز تاسف کرد.
2-دیشب خبر فوت جوانی را شنیدم که شاید میشناختمش،برای خانواده اش متاسفم.
3-دیشب رنگم خیلی پریده بود،برای خودم متاسفم.
4-دیشب با بنده خدایی حرف زدم،برای آن آقایی که دلش به حالم میسوزد متاسفم.
5-چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

  • ...reza
به پیشرفت فکر میکنم
امروز که زمین خوردم و دهنم آسفالت شد یاد وقتی افتادم که اگه زمین میخوردم پوزه ام به خاک مالیده میشد.