خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۵۰ مطلب با موضوع «خ مثل خوشه پروین!» ثبت شده است

200-1

+کیه؟
-رسوله!
+جوابشو بده ببین چی میگه؟
-باشه.
-جانم؟
علیک سلام .ممنون.
ممممم، مگه جلسه 8:30 نبود؟
خب؟
خیلی هم خوب.
باشه، با هادی با هم میاییم، به احسانم میگم.
یاعلی.
+چی میگفت؟
- میگه اگه میشه یه نیم ساعت زودتر بیایید که قبل از جلسه درباره ی سفر قم مشورت کنیم.
+ مشورتِ چی؟
- گفت جا رو هماهنگ کرده، اساتید هم هماهنگه .
یه جلسه صبحه یه جلسه عصر.
+ خب؟
- میگه بیایید درباره ی سوالا همفکری کنیم، زمان حرکتو ببندیم، وسایل لازمم چک کنیم که سنگین نریم یا چیزی کم نبریم
+ درستم میگه خب، این همه حیفه بریم دست خالی برگردیم
- آره، گقتم میاییم، پاشو راه بیفتیم، خیابونا شلوغه
+سوییچ کجاست؟
- اوناهاش رو میزه، تا ماشینو روشن کنی یه زنگ به احسان بزنم.

200-2

خسته بودم، تا درِ خونه رو باز کردم متوجه شدم کلی بطری پر از آب رو کابینته، انگار مامان هرچی بطری زیر ظرفشویی داشته پر از آب کرده.
حاجی هم داشت دبه  رو که از توی انباری آورده بود پر میکرد.
سلام کردم،نموندم ببینم چه خبره، صدای جواب سلاما میومد که رفتم تو اتاق لباسامو عوض کنم.
صدای زنگ خونه هم اومد، لباسمو که عوض کردم و از اتاق اومدم بیرون صدای حاجی میومد که داشت تشکر میکرد.
مادر گفت کی بود؟
حاجی گفت همسایه بود،ماجرای فردا رو گفت.
مادر گفت دستش درد نکنه، همسایه ی خوبیه. چقدر خوبه که مردم حواسشون به هم باشه، اینجوری آدم واسه مسائل آماده تره.
پرسیدم مگه چه خبره؟
با لبخند پدر مواجه شدم که رسیدنتون بخیر! گفتم ممنون.قضیه فردا چیه؟
مادر گفت تلویزیون اعلام کرده بخاطر تعمیرات، از فردا ساعت 5صبح به مدت 24 ساعت ممکنه فشار آب ضعیف بشه یا قطع بشه.
اینا رو هم پر کردیم که مشکلی پیش نیاد و بعد به حاجی گفت: شما هم آقای تاجبخش رو خبر کن، بنده خداها زیاد اهل تلویزیون نیستن.

200-3

(و انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی احدکم الموت فیقول رب لولااخرتنی الی اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین ):(و از آنچه روزیتان کرده ایم ،انفاق کنید، قبل از اینکه مرگ یکی از شما فرا برسد و آنوقت بگوید: پروردگارا ای کاش اندکی اجل مرا تأخیر می انداختی و مهلت می دادی تا صدقه بدهم و از صالحان باشم ) منافقون-یازده
گرچه بعضی امر به انفاق را در اینجا به معنی وجوب تعجیل در ادای زکات تفسیر کرده ‏اند ولی روشن است که منظور آیه هرگونه انفاق واجب و مستحب را که وسیله‏ی نجات انسان در آخرت است، شامل می‏شود.(آیت الله مکارم)

200-4

امام علی (ع) : هر کس دوری سفر (قیامت) را یاد کند آماده راه گردد.  نهج البلاغه حکمت دویست و هفتاد و دو

____________________________________________________________

بیربط شاید: اینم واسه تو که از دیدن پیاپی 199 خسته شده بودی. حالا نوبت توهه که یه تغییری ایجاد کنی!

هیس
نمیخوام چیزی بگی
داشتم فکر میکردم به سر و ته کلاف

میبینی؟میگم سر و ته!
وقتی میگم سر و ته کلاف،بیشتر از کلاف،به سر و تهش فکر میکنم

بدترین جایی که ممکنه بهترین دوستت ببیندت،دقیقا بدترین جایی هست که ممکنه بدترین دشمنت ببیندت.
حتما داری به بهترین دوست یا بدترین دشمنت فکر میکنی

حالا تویی و من و بهترین و بدترین و سر و ته!

من همینم
گزاره های بی معنی و پرت...
تو رو نمیدونم.

گاهی وقتا میرسی به همونجایی که:هیچی برادر، تو آبتو بخور!
یعنی میرسوننت به جایی که دنبال یه افق بگردی برای اینکه بری توش و برای ابد محو بشی
به قول علی،دیگه دوس داری دست بندازی دهن خودتو جر بدی!
موقعی که بعد از کلی استدلال،احساس میکنی پشت گوش هات سیبیل سبز شده!

من که هیچوقت مث آدم،منظورمو نگفتم؛ اینبارم واگذار میکنم به خودت.

تماس گرفته به دفتر،سفارش طراحی واسه بنر داده.دو در سه متر
بهش گفتم خب حالا شما که سفارش گرفتی،من این بنر رو افقی طراحی کنم یا عمودی؟
جوابی که داد باعث شد بشینم دو ساعت،از پایه براش اصول هندسه و تعریف و قوائد رو توضیح بدم.
از اینکه چی به میگن دایره،به چی میگن مربع و فرق مربع و مستطیل چیه.
الان میخوام برنامه افق رو اجرا کنم.چرا؟
چون آخرش میگم خب،حالا بگو ببینم این بنر که سفارششو گرفتی عمودی بود یا افقی؟
چن لحظه مکث کرده میگه،عرضش سه باشه!

خیل خب؛من دیگه صحبتی ندارم.

نشسته یه گوشه توی تاریکی و همه ش ناله میکنه
شده ترجیح دهنده ی شماره ی یک تنهایی؛ترجیع بند زاری و پریشونی
نا امیدی از سر وریختش میباره،اشکِ دمِ مشک!
هی به خودش میگه تو هیشکی رو نداری،دنیا تموم شده
از خودش بریده وباخودش هزار تاخیال ناجور کرده
افاضت فرموده که من وصله ی ناهمگون خلقتم!
++
تو هم بگیر به خودت.اصلا میگم واسه تو که حواست جمع باشه داری چی میگی!
دوست ندارم اینجوری خورشید و ماهت رو تعویض کنی

بنای عظیم را شهرداری که بخواهد بسازد ،مسیر انحرافی می زند که خیابان ها بند نیایند و تردد خودرو ها روان باشد
همانجایی که تا دیروز شاهراه عبور اسب های آهنی و عابران و رهگذران بود،امروز میزبان خاک است و صدای ماشین های سنگین و سکوت سنگین تر روزهای تعطیل
اما پیرمرد می داند که رسم عقربه هاست،عبور این روزها
...و هرروز صبح آب و جارو میکند پیاده رو جلوی دکانش را به امید روزی که رونق دوباره به کسب و کارش برگردد.


بزرگترین دلیلی که چندین سال است مرا از پای گیم ها و گیم نت ها فراری میدهد
اصلی ترین دلیلی که باعث میشود به تماشای هیچ سریالی ننشینم
شاخص ترین فکری که علت دل نبستن من به غذا ها و خوراکی ها ست
تمام شدنی بودن آنهاست
مسیری که 100 داشته باشد ارزش پیمودن ندارد...

اهل واندازه ی این حرف ها نیستم

کودکی که ناگهان با عتاب پدرش رو برو میشود.
پدر نشسته و تمام ماجراهایی که که کودک به نحوی درآن شرکت داشته را مو به مو بازگو میکند،از شکستن شیشه ی همسایه و فحش دادن به بقال سرکوچه تا سنگ پراکنی به گربه و پنچر کردن دوچرخه سعید.
کودک که تاالان فکر میکرده کسی ازین ماجراها بویی نبرده،درحال میعان است از فرط شرمندگی
وحالا فرض کن کودکی که کنج اتاقش کز کرده و مبهوت،غرق در افکار، یاد حرف های پدرش است،باصدای همان پدر مواجه شود که بیا سرسفره شام.
تو جای این کودک باشی،باچه رویی پایت را ازاتاق به بیرون میگذاری؟اصلا میتوانی به چشمان پدرت خیره شوی؟
توی این حالت،دچار حسی خواهی شد که معلوم نیست شدّت شرم است یا حدّت اضطراب.

دیشب یکی از اضطراب آورترین لحظات عمرم را تجربه کردم
لحظات سخت و جانفرسایی بود لحظاتی که بعد ازاینهمه مواجهه با کلماتی که میگفت "مراقب رفتارت بوده ام"،واعظ بگوید به کتاب زل بزن و نیت کن.

کویر را بالا بروی و پایین بیایی،جای زندگی نیست
خشک است و بی آب و علف.نه رویشی نه حیاتی
نمیخواهم ... بشوی وسریع پاسخم را بدهی که خب کویر آسمان باشکوهی دارد و خدا را بهتر لمس میکنی و از این فلسفه ها.(که اصلا نیامده ام برای این حرف ها)

شب هارا سرد و دهشتناک و روزها را گرم و وحشتناک توصیف کرده بود یک جورهایی کتاب جغرافی دبیرستانمان
تناقضی که سنگ را خرد میکند و خرد را کویر!

عادت کرده ایم به روزگاری که زمینش میچرخاندمان به دور خودمان و میچرخاندمان به دور خورشید
هر روز برمداری و هر دم بر مسیری
دور میکندمان و نزدیک از/به خورشید

شب را میخوابیم به هوای روز و روز را در مینوردیم به هوای شب
دما ها دیگر قابل پیش بینی ست
هوا ها قابل پیش بینی ست
هوای هفته ی بعد و گاهی ماه بعد را ودر دات کام به اطلاعمان میرساند
واین پیش بینی پذیر بودن طبیعت است که مارا ساکن کرده

خلاصه ی ماجرا این است که دیگر نمیخواهم سوار کشتی زمان باشم تا هرکجا که خواست و با هرفاصله ای که پسندید در محضر خورشید لنگر بیندازد.
نمیخواهم مثل کویر،عاری از زندگی باشم

میخواهم آن قدر بگردم و جستجو کنم،بلکه خورشیدم را در مغرب پیدا کنم.
ـــــــــپ ن1:
اینباکس:به انتظار نشستن،بزرگترین خطای بشر است.
ـــــــــپ ن2:
کاش آنکس که نباید بفهمد،نفهمد.
حق.

دنبالش که بگردی،همه جا هست
خوب که استفاده کنی،همیشه هست...

همه ی راه ها مستقیم نمیروند...

- چشماشو بسته بود و سرش رو آروم تکون میداد
هدفون رو که از توی گوشش در آورد،چشماش برق می زد
همونطور که میخواست با لبخند کوچیکش ، شوقش رو نشون بده،نفس ِ حبس شده ش رو از توی سینه خارج کرد،طوری که کل سینه ش پایین اومد.
آروم هدفونا رو گذاشت روی میز،مثل اینکه جمله هاش آماده بود
گفت: وای...
چی می شه اگه این آهنگ رو واسه امام زمان خونده باشه؟!