خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

دلنوشته یا مغز نوشته فرقی نداره.
ویا اینکه میگن فلانی تو دلش چیزی نیست یاتو مغزش چه فرقی داره؟
___________________________________
آدما کلا همینطورین که همش از چیزای قدیمی تعریف کنن.
همش میگن فلان ماشین قدیمی بهتر بود و بهمان وسیله ی قدیمی بهتر.
ول کنید بابا.چه دلی دارید شما.
 نشسته پشت کامپیوترش و داره در بهترین حالت بازی ی رو که تازه یه هفته س اومده تو بازار رو بازی میکنه،اما هی غر میزنه که اون بازی قدیمیه که فلان سال بازی کردم بهتر بود.
همین آدم وقتی میفهمه اشتباه فکر میکرده که دوباره همون بازی قدیمیه رو بذاری جلوشو بش بگی بازی کن.
___________________________________
یه سکه یا یه سیب رو وقتی پرت کنی هوا،تا برگردن زمین هزار تا چرخ میزنن.
بدبختی من اینه که وقتی برمیگردن هنوز سیب همون سیبه و سکه همون سکه
عوض که نشدن.
مثلا بستنی قیفی یا چه میدونم لاستیک دنا نشدن که.
خب چرا اینا اینقدر عوض شده بودن
___________________________________
دلنوشته یا مغز نوشته فرقی نداره.
ویا اینکه میگن فلانی تو دلش چیزی نیست یاتو مغزش چه فرقی داره؟
میخوای بخونی؟
خب بخون چرا هی دنبال نتیجه میگردی؟
مگه خبریه؟
اصلا اینگار از یه جای دیگه اومده بودن.
امروز بعداز هفت سال فهمیدم که قرار نیست اگه آدما رو بندازی هوا،همون آدم بمونن و بیان پایین.
___________________________________
بازم نفهمیدی چی شد.
خوبه.
تمام.

بعضی وقتا درباره ی بعضی حالات و بعضی تصورات وبعضی صدا ها نمیشه حرف زد.
شایدم بشه ولی خیلی سخته.
بعضی موقع ها یه سری قرار داد هست که وقتی ازشون استفاده میشه کلی کارت راه می افته.
مثلا تو گویش برره ای وقت میخواستن که (بازم مثلا) داماد پسرخاله ی عروس فلانی پشت سر دایی عمه بزرگ فلانی با لحن خشم آلود غیبت کرده از کلمه ای مثل "وویگولندزجگشت"استفاده میکردن و ماجرا حل بود.
یه چیز دیگه یادم اومد بذار اونم بگم.
تا حالا توجه کردی که بعضی جاها مقدمه فدای متن ویا متن فدای مقدمه میشه؟
حالا هم نمیدونم چجوری باید حرفمو بزنم.
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
امروز هواکش کتابخونه خراب بود.
اینم صداش بود.
مطمئنم منظورمو نفهمیدی!
نه؟
___________________________________
خودتو درگیر این مسائل نکن.
تمام.

چیزی که دوست دارم بگم و دوست دارم متوجه بشی اینه که وقتی میخوای از خیابون رد شی اول چپ وراست رو نیگا کن ،تا وسط خیابون برو،بعد به چپ و راست نیگا کن و رد شو.

میدونی که،بعضی وقتا بعضیا خلاف میان.

متوجه شدی؟

_______________

تمام.

1.یه مقدار پرت و پلا گفتن که به جایی بر نمیخوره؟

فقط یه مقدار.

آخرشم یه نتیجه ای میگیرم که دور هم احساس ضرر نکنیم.

2.یه دونه ش کافیه واسه اینکه بفهمی من چی میگم.

وقتی دو جسم با فاصله ای معین شروع به حرکت میکنن و باسرعت یکسان از یک مسیر مشخص میگذرند،بنظر میرسه که هیچوقت به هم نمیرسن.

به خاطر همین من هیچوقت به داداش بزرگترم نرسیدم واون همیشه برادر بزرگتر من بوده وهست.

اگه یه دونه شو داشته باشی میفهمی قدرت حکومت برادر بزرگتر گاها از اقتدارو عظمت پدر هم پای فراتر نهاده و برای خود خدایی میکند!!! [بخاطر تغییر ادبیات معذرت میخوام،واقعا]

البته فکرنکنی که از ترسه یا هردلیل ذاعارت دیگه.

دلیلشو نمیدونم.

بیخیال.

3.من کلا و تو کلا و فکرکنم همه کلا با فضاهایی که فکرمیکنن نامتناهیه حال میکنن.

افتاد؟

اینترنت(بصورت Adsl) که سالها پیش تو خونه ی ما بود منو با یه فضای صوری نامتناهی آشنا کرد ومنم ازش بدم نیومد

[چند سال وقفه]

تااینکه دوباره پای اون دوست کذا به خونه باز شد و من فایرفاکس رو باز کردم به چن تا از آدرسهایی که حفظ بودم سر زدم.

4.همون جسمی که با فاصله ی معین از من حرکت میکنه از در اومد داخل وبا اولین نگاه گفت لطفا Alt+F4

5.ببین رضا اگه بشینی پای خوندن مطالب این وبلاگا خودبخود این حس برات ایجاد میشه که تو هم شروع به نوشتن کنی و این واقا وقت زیادی از تو میگیره(نقل به مضمون)

6.من الان چند سالی هست که تقریبا پای ثابت کتابخونه هستم.بزرگه و هرروز کلی آدم جور واجور میان و استفاده میکنن.

یکی از این جور واجورا که باباش اسمشو گذاشته سعید در چرخش روزگار باما رفیق شد وبقیه ی ماجرا.

 7.این چند سالی که من میرم اونجا یه عادت پیدا کرده بودم.

نه

دوتا.

یکی اینکه به ساقه طلایی معتاد شدم واون یکی هم این که هروقت حوصله م سر میرفت کاغد و قلم رو بجای استفاده ی درسی،صرف نوشتن مغزنوشته هام میکردم.

بد نمینوشتم.

اما مشکلی که بود اونا زود پاره میکردم و میسپردم به سطل زباله(همون سطل آشغال).

8.یه بار

نه

چن بار سعید اومد و اونا رو دید.نوشته ها رو تایید کرد.مخ مارو زد و گفت بده من نگهشون دارم.

فکربدی نبود.به هرحال بهتر از خودم نگهشون میداشت.

9.آدما تو جامعه ودر تقابل با دیگران به نقاط قوت وضعف خویشتن پی میبرند و سعی در اصلاح آنها میکنند.

با تشویقها خوشحال و با تنبیه ها ناراحت. (دوباره متذکر میشم:آدم ها)

10.از یه طرف مدتیه سعید نمیاد کتابخونه و نمیدونم باید واسه کی بنویسم،از یه ور هم درسته الان داداشم پیش ما زندگی نمیکنه اما حرمتش باعث عذاب وجدانم میشه جلوی نوشتنمو میگیره.

با 11 حال نمیکنم پس12.فعلا سلام بر فضای نامتناهی.

13.میخوام ازت معذرتخواهی کنم.

اولش گفتم که آخرش یه نتیجه ای میگیریم که حس ضرر نکنی ولی خب من نمیخوام نتیجه بگیرم و وخودت اگه میخوای مغبون نشی یه نتیجه بگیر.

14.ودر آخر آقا داداش آقا سعید دستتون درد نکنه.

_______________________

پ ن:برای این پست،نظرسنجی فعال است.

1.مثالش زیاده،اما من به همین یکی اکتفا میکنم،میگن آدمو سگ بگیره ولی جو نگیره!

دارم دستمو پیش میگیرم که یه وقت خدایی نکرده تو چشم...

چشم کی؟

تو؟ شما؟ تون؟

مخاطب من کیه؟

که یه وقت خدایی نکرده تو چشمت پس نیفتم.

که یه وقت خدایی نکرده فکرنکنی من جو گیر شدم.

2.وقتی برچسب خصوصی بودن به وسیله ای یا مطلبی زده میشه،مخاطب دو گروه میشه.

یکی باصطلاح فضول که میخواد بدونه اون تو چه خبره ویکی باصطلاح بافرهنگ که چشم از اون میگیره و رد میشه.

خلاصه منم که کلا با دو دستگی و چند دستگی حال نمیکنم،پس بیخیال هرچی برچسبه.

باخیال راحت مطالبو بخون.

حالا چرا اینقد مطلبو میکشونی زمین؟

میخواستم یه تجربه رو باهاتون درمیون بذارم.

توی این چندهزار سالی که عمرکردم به این نتیجه رسیدم که واسه کی مهمه؟

یعنی خب مثلا که چی؟

چه فرقی داره؟

امیدوارم بفهمی چی میگم...

میخوام بگم شاید من یه چیزایی اینجا بنویسم که هرچند خصوصی هم نباشه ولی خب شما هم متوجهش نشی.و این واسه کی مهمه؟

چون اگه متوجهش بشی هم باز فرقی نداره.

خب حالا مثلا من ایهمه چیزخوندم و متوجهش شدم چی شد؟

اصلا مگه قراره همه چی فقط واسه فهمیدن خونده یا نوشته بشه.

________________________

اصلا میدونی چیه؟

میخوام بگم غلط کردم.

دیروز یه کاری کردم،پشیمونم،قول میدم این اولین وآخرین بارم باشه.

واسه تو فرقی داره؟

________________________

تمام.

سلام

تو زندگی عادی و روزمره وقتی دری رو میبینی که روش زده "خروج اضطراری" دوست نداری به این فکر کنی که توی چه شرایطی ممکنه ازش خارج بشی.

ولی وقتی که تو شرایط "اضطراری" قرار میگیری تنها چیزی که دوست داری ببینی یه در بازه که برچسب  خروج اضطراری داره.

اینجا میتونه یه در باز برات باشه یا یه جایی که ذهنت دوست داره با رفتن بهش از روزمرگی خارج بشه.

گاهی وقت ها خروج از شرایط عادی یه ضرورت هست و لازمش خروج اضطراری.

سلام.

بعضی وقتا لازمه درهایی باز باشن تا بتونی توی مواقع ضروری ازشون استفاده کنی.

قالب خروجی اضطراری کار خودمه اما با باوجود این وبلاگ ما بی ایراد نیست پس بیزحمت روی این درها یادگاری بنویسید که بتونیم خروجی اضطراری خوبی باشیم.