مثل سوت زودپز میمونه
میدونی که؟
چون داخل زودپز اوضاع خیلی شلوغه اینطوری میشه
این همه سروصدا بخاطر همین حال خرابه
سوت
ودیگه صدا نمیاد
_____
رو صندلی نشسته بودم
منتظر بودم و همینطوری داشتم به در و دیوار نگاه میکردم
چشمم که به تابلو افتاد یاد اون روزایی افتادم که پای این تابلو چه خبرا بود
شاید خیلی به دردت نخوره ولی خب من یادم اومد
اون روزا که پیش دانشگاهی بودم دغدغه ی اکثر بچه این بود که چجوری درس بخونن یا فلان درس و فلان رشته چه رتبه ای میخواد
اصلا کجا خوبه؟ یاآینده ی فلان رشته چیه؟ وهزار تا سوال کوچیک و بزرگ دیگه که بچه ها خیلی دنبال جوابش بودن
تنها اتاقی تو مرکز بود که همیشه پربود از بچه های پیش دانشگاهی
البته اخلاق و سواد خوب آقای مشاور توی این مراجعه ها بی تاثیر نبود
حالا که دارم فکرمیکنم میفهمم که چرا اون روزا بچه ها اینقد واسه جواباشون سر ودست میشکوندن
____
حالاکه نشستم و منتظرم و چشمم افتاده به تابلوی "واحد مشاوره" و میبینم که هیچ کسی یه سر بهش نمیزنه به اون روزا میخندم
____
یارو داشت میخندید بهش گفتن چرا الکی میخندی؟
گفت یاد یه جوک افتادم که تا حالا نشنیده بودمش!
____
اون جا مرکز پیش دانشگاهی روزانه بود
این جا مرکز شبانه ی پیش دانشگاهی بزرگسالان هست
این جا دیگه آب از سرگذشته
اکثر ملت این جا دیگه شاغلن
اکثر آدما اینجا فکر دانشگاه رفتن نیستن
_____
اینجا خیلی خلوته!!
_____
تمام.
میدونی که؟
چون داخل زودپز اوضاع خیلی شلوغه اینطوری میشه
این همه سروصدا بخاطر همین حال خرابه
سوت
ودیگه صدا نمیاد
_____
رو صندلی نشسته بودم
منتظر بودم و همینطوری داشتم به در و دیوار نگاه میکردم
چشمم که به تابلو افتاد یاد اون روزایی افتادم که پای این تابلو چه خبرا بود
شاید خیلی به دردت نخوره ولی خب من یادم اومد
اون روزا که پیش دانشگاهی بودم دغدغه ی اکثر بچه این بود که چجوری درس بخونن یا فلان درس و فلان رشته چه رتبه ای میخواد
اصلا کجا خوبه؟ یاآینده ی فلان رشته چیه؟ وهزار تا سوال کوچیک و بزرگ دیگه که بچه ها خیلی دنبال جوابش بودن
تنها اتاقی تو مرکز بود که همیشه پربود از بچه های پیش دانشگاهی
البته اخلاق و سواد خوب آقای مشاور توی این مراجعه ها بی تاثیر نبود
حالا که دارم فکرمیکنم میفهمم که چرا اون روزا بچه ها اینقد واسه جواباشون سر ودست میشکوندن
____
حالاکه نشستم و منتظرم و چشمم افتاده به تابلوی "واحد مشاوره" و میبینم که هیچ کسی یه سر بهش نمیزنه به اون روزا میخندم
____
یارو داشت میخندید بهش گفتن چرا الکی میخندی؟
گفت یاد یه جوک افتادم که تا حالا نشنیده بودمش!
____
اون جا مرکز پیش دانشگاهی روزانه بود
این جا مرکز شبانه ی پیش دانشگاهی بزرگسالان هست
این جا دیگه آب از سرگذشته
اکثر ملت این جا دیگه شاغلن
اکثر آدما اینجا فکر دانشگاه رفتن نیستن
_____
اینجا خیلی خلوته!!
_____
تمام.