سال داره تموم میشه،خواستم بگم اگه این شمارنده ی سمت چپ بخواد همینطوری الکی عددش زیاد بشه،مجبورم در این خروجی رو تخته کنم
معلوم نیست که وبلاگه یا گوگل؟
یه معلم هنر داشتیم،میگفت هروقت خواستی یه کتاب رو بخونی از وسطش شروع نکن.خب اون نویسنده ی بیچاره از اول نوشته نه از وسط.
حالا بماند که من بعد از اون نصیحت،گاهی پنج دقیقه توی صفحه ی مشخصات یه کتاب گیر می کنم،ولی منظورم اینه که باباجون،من پنج شیش تا مخاطب داشتم که از همون مطلب اول باهام بودن و خوندن و اومدن جلو،نظرهم اگه میدادن میذاشتم روی چشم
بعدشم چندتا مخاطب عاقل داشتم که چون از اول نخونده بودن و گذری بودن،میومدن و میخوندن و یا علی
دیگه نظرات چرت نمیذاشتن.
بحث اصلا سر انتقاد نیستا. انتقاد اگه خوب باشه قبوله
ولی گاهی وقتا که میام توی مدیریت وبلاگ و نظرا رو میبینم میخوام سرمو بکوبم به میز.
________
من از همون روز اول گفتم اگه اومدی و چیزی رو متوجه نشدی،دیگه پیله نشو
اگر میخوای یه چیزی رو بخونی و بفهمی برو همشهری جوان بخون یا چه میدونم ویکی پدیا بخون!
اصلا مگه تو درس و مشق نداری؟
________
امروز سر میز ناهار که دستم خورد به قاشقی که استفاده نشده بود و افتاد زمین،فهمیدم قاشق باید شسته بشه
حتا اگه چیزی باهاش خورده نشه!
________
تمام.