خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

واسه اینکه کاروان مناطق امسال خالی از عریضه نباشه یکی دو تا مسابقه هم گذاشتیم و قرار شد به برنده ها جایزه بدیم.
__
پسر باهوش و زرنگی بود.این رو بارها نشون داده بود.سنش هم از همه ی بچه های کاروان کمتر بود.
جوابای یکی از مسابقه ها رو با کلی پرس و جو توی روز دوم سفر پیدا کرد و به مسئولش رسوند.
صدایی که توی ذهنمه اینه که بهش میگفتن خب برو جایزه ت رو همین الان بگیر،میگفت قراره وقتی رسیدیم شیراز،شب پایگاه بهم جایزه رو بدن.
__
برای برگشتن شب راه افتادیم و صبح رسیدیم.بخاطر اینکه زودتر برسیم،دیگه توی راه واسه بچه ها صبحونه نگرفته بودیم.
بچه ها گرسنه شده بودن.
...

ساعت 9 صبح بود که اتوبوس رسید جلوی مسجد.
پیله کرده بود که جایزه من رو همین باید بهم بدین.
شده بود سوهان روح سعید.هی تکرار میکرد که من جایزه میخوام.
سعید اومد پیشم و گفت تو که بیشتر میشناسیش یه جوری راضیش کن اگه میتونی.
من همینطور که در تعجب بودم از اون حرفایی که توی ذهنمه و حرفایی که الان میزنه،رفتم پیشش و گفتم:مگه قرار نشد توی جمع جایزه ت رو بهت بدیم.
با اخم گفت:اووه،تا اون موقع طول میکشه،من الان جایزه مو میخوام.گفتم الان چجوری راضی میشی؟آخه من الان جایزه از کجا بیارم؟!
گفت خب یه چیز خوردنی واسم بگیر.آخرش راضی شد که واسش چیپس بگیرم
به خودم میگفتم:بچه ست دیگه،چه میفهمه؟با یه چیپس ،جایزه اصلی رو بیخیال شد.
__
داشتم وسایلمو از اتوبوس پیاده میکردم که دیدم بین بچه هاست
پاکت چیپس هم توی دستش
داره بهشون تعارف میکنه
به تیکه گفتم:نوش جون.نمیخوام.
که یهو دوید سمتم و گفت:ببخشید،شما هم بفرمایین.
همونطوری که دستم رو میبردم سمت پاکت بهش گفتم تو که داشتی به بچه ها تعارف میکردی،خودتم چیزی خوردی؟
دستم رسید به ته پاکت،چندتا دونه بیشتر تهش نبود
گفت:خودم؟ و آروم ابروهاش رو به نشونه ی "نه" برد بالا.
از تعجب ماتم برده بود.
_خب تو که اینقدر اصرار کردی که جایزه میخوام،جایزه میخوام،چرا خودت جایزه ت رو نخوردی؟!!!!
یواش سرش رو برد سمت پاکت خالی و آروم گفت...
آخه دیدم بچه ها صبحونه نخوردن،گرسنه هستن.
__
و من هنوز دارم به جایزه اصلی فکر میکنم...

  • ...reza

نظرات  (۸)

سلام اگه وقت کردید یه قالب برای منم درست کنید
اگه درست کنید ممنونتون میشم
یا علی...
پاسخ:
خدایا
ببین نظرای وبلاگ مارو!!!
اصلا مهم نیست که شناختمش یا نه...
مهم اینه که شناختمش.
اگه همون باشه که توذهنمه
از همون روز اول خیلی با پتانسیل تر ازاین حرفا دیدمش.
به هر حال ...
  • مهدی فریدنیا
  • سلام
    با یه خاطره از منطقه در خدمتم...
    یه سری بزنید
    shaheshie.mihanblog.com
    یه جورایی از خودم خجالت کشیدم...
    کاش منم یه چیزی جور میکردم و میدادم به بچه ها
    پسر خوبیه
    خدا کنه مثل داداشش بشه
    آخه داداشش خیلی گله
    (البته خدا رو شکر،خودش صبحونه خرده بود)(البته شب قبلش شام نخورده بود)
    سلام منم یه خاطره از اونجا دارم کجا بنویسمش


    KINGS.BLOG.IR
    سلام 
    یکی مثل این بنده خدا چیپسش رو میده بقیه یکی هم همه چیپس و پفک و آجیل من رو همون اول میگیره
    پاسخ:
    اهم!
    سلام یادش بخیر چه روزای خوبی بود صدای صبحونه فتح المبین و .....
    میخوام صحبت کنم با اون دوستی که دلخور بود از اینکه یکی خوراکیهاش رو خورده 
    وحتما باید اینو همه میفهمیدن فکر میکنم اون بنده خدا حتما شما رو از خودش میدونست 
    ولی من هر چی پیگیر شدن چنین مطلبی رو کس دیگه ای تایید نکرد شاید دوست داریم یه چیزی بنویسیم 
    مبالغه و بزرگ نمایی سیاه نمایی و جار زدن هم که شده برنامه ثابت زندگیمون 
    یعنی خدایی این چهار روز همچ خاطره ی جذاب تر و قابل استفاده تری نداشت
    ولی در کل من از طرف کلیه دوستان عذر خواهی میکنم


    پاسخ:
    سلام ممنون از نظرت

    من الان وایسادم وسط
    نه در مقام تاییدم نه در موضع رد
    این ماجرا،یه قضیه ی دوطرفه ست.
    دو طرفی که باید با خودشون تمرین کنن که همیشه یه پله ی بهتر و یه وضعیت بهتر و یه راه بهتر وجود داره.
    اونی که مسئول حساب میشه و توی چشم هست همیشه باید سعی کنه که بهتر از قبل باشه و الگوی مناسبی باشه،هرچند از غیر معصوم،انتظار عصمت نمیره،اما آب دریا را اگر نتوان کشید،هم به قدر تشنگی باژد چشید
    اونی که راء محسوب میشه و مرجع ضمیر مسئولیت و صاحب اصلی هر جمع و مجموعه ی کوچیک و بزرگ همیشه باید سعی کنه برای بهتر شدن جمع،از راه درست و اصولی حرکت کنه به موقع صعه ی صدر و به وقتش هم ادب انتقاد رو داشته باشه(که ادب با صلابت و پیگیری و اصرار و مشورت منافات نداره)

    یه سفر رفتیم
    هم نقطه ی قوت داشته هم نقطه ی ضعف.
    مسئول باید بگرده دنبال ضعف کارش بعنوان وظیفه اصلی(و قوت رو بذاره در مرحله ی بعدی)،راء باید تاکید کنه بر قوت حرکت بعنوان وظیفه اصلی (و ضعف یابی رو بذاره در اولویت بعد)

    توی این به ظاهر مناقشه،کوچیکه ضعف میگه(چیبسمو خوردن)،بزرگه قوت(یادش بخیر صبحونه).

    احسان توی ختم باباش گفت:
    باید زینت باشیم برای اهل بیت.
    وای وای وای !!! چه بچه خوبی!
    پاسخ:

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی