خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۱۲۹ مطلب با موضوع «خ مثل خوابزدگی» ثبت شده است

نگفتنی ترین حرف های عالم را میزنند زانوها...
هنگامی که در آغوش گرفته می شوند

کنج صحن.


سال داره تموم میشه،خواستم بگم اگه این شمارنده ی سمت چپ بخواد همینطوری الکی عددش زیاد بشه،مجبورم در این خروجی رو تخته کنم
معلوم نیست که وبلاگه یا گوگل؟
یه معلم هنر داشتیم،میگفت هروقت خواستی یه کتاب رو بخونی از وسطش شروع نکن.خب اون نویسنده ی بیچاره از اول نوشته نه از وسط.
حالا بماند که من بعد از اون نصیحت،گاهی پنج دقیقه توی صفحه ی مشخصات یه کتاب گیر می کنم،ولی منظورم اینه که باباجون،من پنج شیش تا مخاطب داشتم که از همون مطلب اول باهام بودن و خوندن و اومدن جلو،نظرهم اگه میدادن میذاشتم روی چشم
بعدشم چندتا مخاطب عاقل داشتم که چون از اول نخونده بودن و گذری بودن،میومدن و میخوندن و یا علی
دیگه نظرات چرت نمیذاشتن.
بحث اصلا سر انتقاد نیستا. انتقاد اگه خوب باشه قبوله
ولی گاهی وقتا که میام توی مدیریت وبلاگ و نظرا رو میبینم میخوام سرمو بکوبم به میز.
________
من از همون روز اول گفتم اگه اومدی و چیزی رو متوجه نشدی،دیگه پیله نشو
اگر میخوای یه چیزی رو بخونی و بفهمی برو همشهری جوان بخون یا چه میدونم ویکی پدیا بخون!
اصلا مگه تو درس و مشق نداری؟
________
امروز سر میز ناهار که دستم خورد به قاشقی که استفاده نشده بود و افتاد زمین،فهمیدم قاشق باید شسته بشه
حتا اگه چیزی باهاش خورده نشه!
________
تمام.

امروز که داشتم دنبال قیمت میگشتم دیدم با اخم داره بهم نگاه میکنه
تعجب کردم
چند سالی میشد که اینجا ندیده بودمش
شایدم حواسم جمع نبوده
آخه همیشه یادمه که بعد از اینکه بسم اله رو میدیدم،اونم نشسته بود.
هر دفعه داشت یه کاری میکرد.
کاشی های پشت سرش رو یادم نرفته،با اون سماور ساده ش که داشت باهاش چایی دم میکرد.
داشتم به اینکه چرا یه مدته که پیداش نیست فکر میکردم و به حرفش فکر میکردم که...
_خودشه؟
آره،می برمش.
_8500
ممنون،خدمت شما.
__________
الانم احتمالا پشت صفحه بسم الله،تکیه داده به "الرحمن" و می خنده.

اولش میگه بر فرض محال که خدایی جز خدای یکتا باشه
"فساد می شود"
خب خدایی که جز خدای یگانه نیست
پس الان جریان چیه که فساد هست؟
میگه: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا !
و این "اله" کیست؟
    "من".

______
اگر در آسمان و زمین خدایانى جز خداى یکتا بود تباه مى شدند
انبیاء ، 22

صبح که از خونه میرم بیرون،خوشتیپ ترین مرد زمینم
شب که بر می گردم زشت ترینم...
اصبحت امیرا و امسیت اسیرا.

اگه تا دیروز،مسجد امیرالمونین،برام یادآور خاطره ی رضا و سعید و مهرشاد و شیر و کیک و شریفانی و القارئه و کاشی های آبی و کتابخونه و ... بود
از امروز باید تا وارد مسجد میشم،یادم به گل هایی بیفته که روش نوشته :"برای عرض تسلیت"

پ ن: تقدیم به احسان عزیز.
__
بی ربط: حذف شد.

واسه اینکه کاروان مناطق امسال خالی از عریضه نباشه یکی دو تا مسابقه هم گذاشتیم و قرار شد به برنده ها جایزه بدیم.
__
پسر باهوش و زرنگی بود.این رو بارها نشون داده بود.سنش هم از همه ی بچه های کاروان کمتر بود.
جوابای یکی از مسابقه ها رو با کلی پرس و جو توی روز دوم سفر پیدا کرد و به مسئولش رسوند.
صدایی که توی ذهنمه اینه که بهش میگفتن خب برو جایزه ت رو همین الان بگیر،میگفت قراره وقتی رسیدیم شیراز،شب پایگاه بهم جایزه رو بدن.
__
برای برگشتن شب راه افتادیم و صبح رسیدیم.بخاطر اینکه زودتر برسیم،دیگه توی راه واسه بچه ها صبحونه نگرفته بودیم.
بچه ها گرسنه شده بودن.
...

توی اتوبوس بودم
به یه ایستگاه رسید و وایساد
مسافرا رو پیاد و سوار کرد
[میخواست راه بیفته که]
نگاهم به پیرمرد افتاد که داره چیزایی رو که خریده جمع می کنه
دستی واسه راننده اتوبوس تکون داد که " آقا چن لحظه وایسا تا منم سوار شم".
راننده ندید،هیشکی ندید.
فقط من دیدم
به مسافرای داخل اتوبوس نگاه کردم
سن همه شون از من بیشتر بود
منم سرمو انداختم پایین.
انگار که چیزی ندیدم.
___
یه همچین آدمی هستم من!

شکستی و قطعه قطعه کردی قلبم را
که فقط خودت بفهی ام ولاغیر...
الف لام میم

زیادی نباید تمیز هم نوشت
البت کثیف نویسی هم نمی کنم ولی خب توجه کردی وقتی جلوی یه شیشه ی رفلکس باشی - شیشه ای که فقط خودت رو توش ببینی و اون طرف معلوم نباشه - دیگه حتا جرات نمی کنی دستت رو توی دماغت بکنی
یعنی سعی میکنی کار ضایعی ،زشتی چیزی انجام ندی که سه بشه
آخه نمیدونی کسی اونطرف هست یا نه
کسی می بیندت یا نه
___
دارم فکر می کنم به اینکه امام زمان که به نظر غایب هست،مث اون شیشه ی رفلکس، خودش یه عامل بازدارنده ست واسه اونایی که حواسشون جمع هست...
کسی می بیندت یا نه؟
___
پ ن:
این جمعه و جمعه های دیگر بازیست
آدم بشوم سه شنبه هم می آیی...