خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۱۲۹ مطلب با موضوع «خ مثل خوابزدگی» ثبت شده است

حالا همه ی جزئیاتشو یادم نیست

یادمه داشتن با هم حرف میزدن
آنه روی چمن ها لم داده بود و داشت به ابرای تیکه تیکه ای که مثل پنبه توی اسمون حرکت میکردن نگاه میکرد
من قبلا که توی پرورشگاه بودم دوستهای خیالی داشتم،باهاشون هم بازی میکردم وهم درد دل.
مثل خانم فلان
اونا دوستای خوبی بودن و به حرفم گوش میکردن
دستاشو تکیه کرد و نشست و یه نگاه بهش انداخت
اما میدونی چیه
الان بی نهایت خوشحالم که باتو دوست شدم
چون دیانا من میدونم که تو یه دوست واقعی هستی.

دیانا که داشت به منظره ی روبرو نگاه میکرد برگشت و آروم بایه لبخند به آنه نگاه کرد
_____________
تمام.

توکه خودت خوب میدونی
من اصلا دوست ندارم درباره هرچیزی توضیح بدم
تازه من از تکرار هم اصلا خوشم نمیاد
پس
سلام
خوبی؟
امروز میخوام یه قصه برات تعریف کنم
یه روز بود یا یه شب بود که کنار جاده نشسته بودم داشتم به امتدادش نگاه میکردم
راستشو بخوای فقط به جاده زل زده بودم و به هیچ چیزی فکر نمیکردم
یه صدایی از پشت سلام کرد،وای!یعنی خودش بود!!!!؟؟؟
آره خودش بود،بعد از مدتها که ندیده بودمش و دلم حسابی براش تنگ شده بود اومد و کنارم نشست و خیلی منو تحویل گرفت
شال و کلاه کن آسمون خیسه
خیلی خوشحال شده بودم و حسابی براش حرف داشتم و درد دل
حرف زدیم و درد دل کردیم و خندیدیم و گریه کردیم و اخم کردیم و شوخی
واقعا که روز قشنگی بود،یا شب قشنگی
دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد
یهو یه چیزی اومد تو ذهنم و بدون فکر اومد رو زبونم و تو مغز اون و اونم یه جواب مثبت اومد تو ذهنشو بعد روی زبونش و بعد من خوشحالی اومد تو وجودمو بعد توی چهره م و اوضاع حسابی شیر تو شیر شد
قرار شد باهم بریم سفر
هرجا که شد
قصه ی بی وفایی از خدا به دوره
قرار شد مقدماتشو من آماده کنم و وقت حرکت اون خودشو برسونه به من
_____________________________
دارم اینو مینویسم و به آلبوم حریص گوش میدم
_____________________________
الان مدت زیادیه که من حرکت کردم و اون هنوز نیومده
گردنم درد گرفت بس که برگشتم جاده رو نگاه کردم
_____________________________
من که از دوری تو دلتنگم
دست خالی بادلم میجنگم
واقعا ازش ناراحتم و خیلی گله دارم
اگه دیدیش سلام منو بهش برسون
بهش بگو میخوام ازهمین راهی که اومدم برگردم
شایدم از یه راه دیگه
برمیگردم و شال و کلاهمو میذارم یه گوشه انبار
این طور سفر کردن ها به من نیومده
_____________________________
دلم تنهاست
.تمام
sghl
o,fd?
اوه،قاطی شد
متوجه میشی چی میگم؟
قاطی شد..
خیلی وقتا قاطی میشه
ایراد از کسی نیست،تقصیر خودمه.
باید حواسمو جمع کنم
میفهمی؟
این یه نمونه ی خیلی ساده س
من مینویسم سلام
اون مینویسهsghl
وهمیطور ادامه پیدا میکنه اگه تو سرت رو بالا نیاری و به مانیتور نگاه نکنی
_______
تمام.

پیشش نشستم،گفتم یه سوال.
نگام کرد.
گفتم یه سیب داریم،با یه سیب دیگه جمعش کنیم میشه چند تا؟
نگام کرد.
گفت سیب رو جمع نکن،سیب رو بخور!
دیگه نگام نکرد.
تمام.

مثل سوت زودپز میمونه
میدونی که؟
چون داخل زودپز اوضاع خیلی شلوغه اینطوری میشه

این همه سروصدا بخاطر همین حال خرابه
سوت
ودیگه صدا نمیاد
_____
رو صندلی نشسته بودم
منتظر بودم و همینطوری داشتم به در و دیوار نگاه میکردم
چشمم که به تابلو افتاد یاد اون روزایی افتادم که پای این تابلو چه خبرا بود
شاید خیلی به دردت نخوره ولی خب من یادم اومد

اون روزا که پیش دانشگاهی بودم دغدغه ی اکثر بچه این بود که چجوری درس بخونن یا فلان درس و فلان رشته چه رتبه ای میخواد
اصلا کجا خوبه؟ یاآینده ی فلان رشته چیه؟ وهزار تا سوال کوچیک و بزرگ دیگه که بچه ها خیلی دنبال جوابش بودن
تنها اتاقی تو مرکز بود که همیشه پربود از بچه های پیش دانشگاهی
البته اخلاق و سواد خوب آقای مشاور توی این مراجعه ها بی تاثیر نبود

حالا که دارم فکرمیکنم میفهمم که چرا اون روزا بچه ها اینقد واسه جواباشون سر ودست میشکوندن
____
حالاکه نشستم و منتظرم و چشمم افتاده به تابلوی "واحد مشاوره" و میبینم که هیچ کسی یه سر بهش نمیزنه به اون روزا میخندم
____
یارو داشت میخندید بهش گفتن چرا الکی میخندی؟
گفت یاد یه جوک افتادم که تا حالا نشنیده بودمش!
____
اون جا مرکز پیش دانشگاهی روزانه بود
این جا مرکز شبانه ی پیش دانشگاهی بزرگسالان هست
این جا دیگه آب از سرگذشته
اکثر ملت این جا دیگه شاغلن
اکثر آدما اینجا فکر دانشگاه رفتن نیستن
_____
اینجا خیلی خلوته!!
_____
تمام.

دلنوشته یا مغز نوشته فرقی نداره.
ویا اینکه میگن فلانی تو دلش چیزی نیست یاتو مغزش چه فرقی داره؟
___________________________________
آدما کلا همینطورین که همش از چیزای قدیمی تعریف کنن.
همش میگن فلان ماشین قدیمی بهتر بود و بهمان وسیله ی قدیمی بهتر.
ول کنید بابا.چه دلی دارید شما.
 نشسته پشت کامپیوترش و داره در بهترین حالت بازی ی رو که تازه یه هفته س اومده تو بازار رو بازی میکنه،اما هی غر میزنه که اون بازی قدیمیه که فلان سال بازی کردم بهتر بود.
همین آدم وقتی میفهمه اشتباه فکر میکرده که دوباره همون بازی قدیمیه رو بذاری جلوشو بش بگی بازی کن.
___________________________________
یه سکه یا یه سیب رو وقتی پرت کنی هوا،تا برگردن زمین هزار تا چرخ میزنن.
بدبختی من اینه که وقتی برمیگردن هنوز سیب همون سیبه و سکه همون سکه
عوض که نشدن.
مثلا بستنی قیفی یا چه میدونم لاستیک دنا نشدن که.
خب چرا اینا اینقدر عوض شده بودن
___________________________________
دلنوشته یا مغز نوشته فرقی نداره.
ویا اینکه میگن فلانی تو دلش چیزی نیست یاتو مغزش چه فرقی داره؟
میخوای بخونی؟
خب بخون چرا هی دنبال نتیجه میگردی؟
مگه خبریه؟
اصلا اینگار از یه جای دیگه اومده بودن.
امروز بعداز هفت سال فهمیدم که قرار نیست اگه آدما رو بندازی هوا،همون آدم بمونن و بیان پایین.
___________________________________
بازم نفهمیدی چی شد.
خوبه.
تمام.

بعضی وقتا درباره ی بعضی حالات و بعضی تصورات وبعضی صدا ها نمیشه حرف زد.
شایدم بشه ولی خیلی سخته.
بعضی موقع ها یه سری قرار داد هست که وقتی ازشون استفاده میشه کلی کارت راه می افته.
مثلا تو گویش برره ای وقت میخواستن که (بازم مثلا) داماد پسرخاله ی عروس فلانی پشت سر دایی عمه بزرگ فلانی با لحن خشم آلود غیبت کرده از کلمه ای مثل "وویگولندزجگشت"استفاده میکردن و ماجرا حل بود.
یه چیز دیگه یادم اومد بذار اونم بگم.
تا حالا توجه کردی که بعضی جاها مقدمه فدای متن ویا متن فدای مقدمه میشه؟
حالا هم نمیدونم چجوری باید حرفمو بزنم.
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
ووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروورووروور
امروز هواکش کتابخونه خراب بود.
اینم صداش بود.
مطمئنم منظورمو نفهمیدی!
نه؟
___________________________________
خودتو درگیر این مسائل نکن.
تمام.

چیزی که دوست دارم بگم و دوست دارم متوجه بشی اینه که وقتی میخوای از خیابون رد شی اول چپ وراست رو نیگا کن ،تا وسط خیابون برو،بعد به چپ و راست نیگا کن و رد شو.

میدونی که،بعضی وقتا بعضیا خلاف میان.

متوجه شدی؟

_______________

تمام.

سلام.

بعضی وقتا لازمه درهایی باز باشن تا بتونی توی مواقع ضروری ازشون استفاده کنی.

قالب خروجی اضطراری کار خودمه اما با باوجود این وبلاگ ما بی ایراد نیست پس بیزحمت روی این درها یادگاری بنویسید که بتونیم خروجی اضطراری خوبی باشیم.