خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

صحبت از هیچ دوستی مخصوص و عمیقی نیست
دوستش داری
نه اینکه تکه ی تنت باشه،فقط چون یه دوستی ساده داری،محبتی ایجاد شده
___
چشماش قرمزه...
معلومه که درد می کشه
بهش میگی:خوبی؟
چیزی نمیگه
فقط آروم نگاهت میکنه
میگی:کاری می تونم انجام بدم برات؟
لبخند سختی میزنه: نه! چیزیم نیست.

چیکار می کنی؟
ولش میکنی میری؟

اصلا حس خوبی نیست که دیگران به چشم یک «اژدها» نگاهت کنند...
اما چه می شود گفت،
هر بار که «آه» می کشم،تمام دور و برم «می سوزد».

زمینه ی سیاه
مستطیله پر میشه،زیرشم نوشته Loading سه نقطه.
با شمارش معکوس
حرکت...

اینا رو می بینی این پایین؟
_آره.
اینا نشون میدن که چقد جون داری
هرچی بیشتر سکه بخوری،جونت بیشتر میشه
مراقب اون موانع هم باش
به این قرمزا نخوری
اون آتیشا رو هم بپا
این و این هم خطرناکن...

ولی نگران نباش،
درسته که بعد ازهر مرحله،مانع ها زیادتر میشن
ولی هرچی جلوتر میری، سکه ها هم بیشتر میشن.

من معمولا روی حرفام وای میسم!
به شرط اینکه زیاد حرف نزنم.

دور دهانش سرخ شده بود،مثل نوک انگشت هایش.
احتمالا اصلا به این فکر نمی کرد که دلیل اینکه علی رغم جثه ی کوچکش می تواند اینگونه از درخت،توت بچیند چیست
خیلی از وقت ها،خود من هم اصلا به این چیزها فکر نمیکنم
به شاخه های پرثمر درخت توت کنار فلکه معلم نگاه میکرد و با حرکات بدن،خود را به آنها می رساند.
احتمالا تمام همّ و غمش چیدن بهترین ها بود.
پاهایش از زمین جدا بود،اما مسلط و دلگرم،که «زمین خوردن» در کار نیست.
از هرشاخه به هرشاخه که میخواست میرفت،لازمه ی این کار،یک حرکت ساده ی بدن بود.مثل بهشت که فقط کافیست اراده کنی.
می چید و می خورد و می خندید...

خوشحال بود که می تواند بالاخره بعد از مدت ها،از توت هایی بخورد که مدتها بود دلش را میسوزاند.
اصلا به زمین نگاه نمی کرد،سرش بالا بود.نگاهش به شاه توت های رسیده بود و مطمئن از امنیت؛
و ضامن این امنیت،گرمایی بود که روی ساق پاهایش حس میکرد.
می چید و می خورد و می خندید...

بسم الله

 

 

__________
پی نوشت:

1_چرا اینجا مینویسی؟  این حرکت یک قدمه؛
2_اگه مطلبی نشر بشه که مخاطب رو ده دقیقه به فکر واداره اجر مطلب بهم میرسه؛ فکر کنه به اونچه یک ساعت فکر کردن بهش . . .
3_چرا گرفتار؟ گرفتار چی یا کی؟ گرفتار(بن ماضی+ار) صفتیه حدوداً به معنای مبتلا؛ هر کس به چیزی یا کسی گرفتاره، هنر اینه که گرفتاریهات . . .
4_ برا مخاطب مینویسم فلذا نظرات اهمیت خاصی دارن.
5_ باتشکر بسیار از جناب نویسنده که اجازه دادن !