امروز که داشتم دنبال قیمت میگشتم دیدم با اخم داره بهم نگاه میکنه
تعجب کردم
چند سالی میشد که اینجا ندیده بودمش
شایدم حواسم جمع نبوده
آخه همیشه یادمه که بعد از اینکه بسم اله رو میدیدم،اونم نشسته بود.
هر دفعه داشت یه کاری میکرد.
کاشی های پشت سرش رو یادم نرفته،با اون سماور ساده ش که داشت باهاش چایی دم میکرد.
داشتم به اینکه چرا یه مدته که پیداش نیست فکر میکردم و به حرفش فکر میکردم که...
_خودشه؟
آره،می برمش.
_8500
ممنون،خدمت شما.
__________
الانم احتمالا پشت صفحه بسم الله،تکیه داده به "الرحمن" و می خنده.
زنده باد!
عالی بود آقو رضا