خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۹ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

sghl
o,fd?
اوه،قاطی شد
متوجه میشی چی میگم؟
قاطی شد..
خیلی وقتا قاطی میشه
ایراد از کسی نیست،تقصیر خودمه.
باید حواسمو جمع کنم
میفهمی؟
این یه نمونه ی خیلی ساده س
تو مینویسی سلام
اون مینویسهsghl
وهمیطور ادامه پیدا میکنه اگه تو سرت رو بالا نیاری و به کاری که می کنی نگاه نکنی!
_______
تمام.

سوخت و پرده رو نکشید!
احمق!

_____________________________________________________________________
مثلا توضیح:
گلستان تا پل،کنارم نشسته بود.

می گفت آقای حاجی احتیاط کن این پیچ هاش گم نشه،اگه گم شد ،تو بازار پیدا کردنش سخته.
هرچند آقای حاجی چشمی گفت و سرشو به نشونه ی تایید تکون داد،ولی اون به حرفش ادامه داد.
-آخه می دونی چی شده؟
آقای حاجی بانگاهش نشون داد که منتظر ادامه ی «چی شده» هست:
-توی خونه قبلی که کار می کردیم،صاحبخونه اومد که همین کار شما رو انجام بده ،من بهش سفارش کردم که مراقب پیچ ها باشه تا یه وقت گم نشن.
اون بنده خدا هم که اومده به سفارش ما عمل کنه پیچ هارو گذاشته بود جایی که دست کسی بهشون نرسه.اما چنان پنهونشون کرده بود که آخر کار،یادش نمی اومد کجا گذاشتتشون.
هرچی فکر کرده بود به نتیجه نرسیده بود و مجبور شده بود با چه مشقتی بره و پیچ بخره تا ما کارمون رو تموم کنیم.

حالا این هیچی
بعدا کاشف به عمل اومده بود که اونا رو جایی گذاشته بوده که آدم به خلقت و حکمت خدا شک کنه؟!
آخه یکی نیست بگه،کی میاد پیچ رو بریزه توی استکان و بعدشم بذاردش توی یخزن یخچال؟!

شدیم مث این فیلم آمریکاییا
اینایی که تلفناشون دیواریه
چسبوندنش به دیوار آشپزخونه
یه سیم بلند ول هم داره که همه ی خونه رو ساپورت میکنه
مث این یارو که بالای پیشونیشو تکیه داده به دیوار و همونطوری که به سیم آویزون نگاه می کنه زنگ زده به شرکت بیمه
بهش میگن کمکی ازمون ساخته نیست
وبعد از کلی چونه زدن با یاروی پشت تلفن
اعصابش خورد میشه و
بدون خداحافظی قطع میکنه
شدیم مث این پایان بدون خداحافظی
پایانی که آرزو میکنی کاش هیچوقت شروع نمیشد...

"جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان ، بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم." امام خمینی (ره)

به راستی دعوای ما در جهان بر سر چیست؟ چرا ما باید مدام فریاد مبارزه سر دهیم؟

چندین سال قبل در کشور ما فردی ندای مبارزه سرداد و تا آخرین نفس در این راه ایستاد و از جان و مال و خانواده خود در این راه هزینه داد. حاصل آن هزینه دادن ها چیزی بود به اسم انقلاب اسلامی و به وجود آمدن کشوری مستقل و آزاد.

در پای این انقلاب چه خونها که ریخته نشد و چه مصیبت ها که مردم شریف کشور متحمل نشدند. اکنون پس از گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب شاهد آن هستیم که جهانخواران و ددمنشان هنوز چشم طمع به این نظام و انقلاب دوخته اند و هر روزه در صدد ویران کردن مبانی و ارزش های آن هستند.

همه جهان شاهد این امر هستد که این انقلاب چگونه پوزه ی استکبار و استعمار جهانی را بر خاک مالیده است و نه تنها کشور عزیز ما را از چنگال مستکبرین رهانیده است ، بلکه الگوی سایر کشورهای جهان جهت رهایی است.

بله، اکنون جنگ ما جنگ عقیده است؛ امروز جنگ حق و باطل ، جنگ فقر و غنا ، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پا برهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است.

اگر قرار است بمیری،سالم و تمیز بمیر.
وگرنه برای شهادت
هر چه تکه تکه تر ،
بهتر...

اربعین ارباب تسلیت باد.

توی ماشین بودم
یهو اسمس اومد از یه شماره ی غریبه:

"سلام، این شماره ی جدید منه."

دیگه هیچی!
به لطف زیر نویس آقا یا خانم مترجم بود که آن انگلیسی روان را می فهمیدم وگرنه او خیلی سخت حرف میزد...
اینکه اهل کجا بود و در زندگی چه بر سرش آمده را خیلی کاری ندارم
خودش روایت میکرد و دوربین پشت سرش راه افتاده بود
گاه گاهی هم بقیه و حرفهایشان را در مورد او نشان می داد

این برداشت توی نمایشگاه کتاب بود
نیویورک
او داشت خاطراتش را ازین بیست سالی که در نمایشگاه غرفه داشته است میگفت.از خاطرات چاپ و نشر در ینگه دنیا.

در جایی از سخنانش زنی با تبسم گفت که این مرد نمازهایش را...
و روکرد به پیرمرد و با همان تبسم گفت : شما هنوز نمازهایتان را دوبرابر می خوانید؟
و چون سکوت پیرمرد را دید گفت این مرد نماز هایش را دو برابر می خواند دوتا صبح دوتا ظهر و...

ما نگاهی به هم کردیم و...
خب یارو مگه مریضه که نمازاشو دوبرابر میخونه؟

نوشته بود:
اگه مشکی رنگ عشقه؛
     پس کلاغ،مرغ عشقه!