توی اتوبوس بودم
به یه ایستگاه رسید و وایساد
مسافرا رو پیاد و سوار کرد
[میخواست راه بیفته که]
نگاهم به پیرمرد افتاد که داره چیزایی رو که خریده جمع می کنه
دستی واسه راننده اتوبوس تکون داد که " آقا چن لحظه وایسا تا منم سوار شم".
راننده ندید،هیشکی ندید.
فقط من دیدم
به مسافرای داخل اتوبوس نگاه کردم
سن همه شون از من بیشتر بود
منم سرمو انداختم پایین.
انگار که چیزی ندیدم.
___
یه همچین آدمی هستم من!