If you Can't ;
Who can?
قضیه ی لولا،حمار، قضیه ی فشردگی، محیط دایره ،اصل لانه کبوتری،قضیه ی وجود مثلث،قضیه رول،اصل نسبیت انیشتین...
بین اینهمه قضایا و اصولی که صب تا شب،دیده یا ندیده باهاشون درگیریم ازت یه التماس دعای اساسی دارم.
هرچندسعی میکنم با طراوت بنویسم اما در پس این چهره سرخاب سفیداب کرده اصلا حال خوبی ندارم،البته چون میگذرد غمی نیست،ولی خب این گذشتنه اینروزا فقط شده یه اسم
حتی از دقیقه و ساعت و روز و ماه هم فقط یه اسم می مونه وقتی به قضیه ی من مومن بشی.اسم قضیه ی من قضیه ی خط کشه
میتونیم ازش به قضیه ی "اسم زمان" هم یاد کنیم و سرقبرش گل بپاشیم،البته از اونجایی که گاهی ذهن مثل یه ذره بین عمل میکنه میتونیم اسمشو قضیه ی "ذره بین" هم بذاریم
-------------
بهم گفت چقدر از خدمتت مونده،منم گفتم مثلا 60 روز
گفت چشم روی هم بذاری تموم میشه،غمت نباشه
قضیه ازاونجایی شکل میگیره که واسه ی اون بنده خدا 60 روز فقط یه اسمه که اونم با یه سری اسامی و قرارداد تعریف میشه،تعریفی که از یکسانی فاصله ی تیک تاک ساعت مچی پدربزرگ نشات میگیره
--------------
یه خط کش رو فرض کن که فواصلی که روش نوشته شده از صفر تا یک به 10 قسمت مساوی تقسیم شده و در نهایت تا آخر خط کش همیجوری پیش میره
حالا اگه این خط کش رو بگیریم زیر نور افکار مضر و با ذره بین بهش حرارت بدیم،قطعا متوجه خواهی شد که که از میلیمتر و سانتی متر فقط یه اسم مونده
---------------
طبق قراردادهای تقویم پنجاه روز دیگه خدمتم تمومه
دعاکن برام،حرف من همین و بس.