قدیمی ها،این روزهای من رو مثل دوتا دم وبازدم میدونن.
که البته دمشون گرم و طولانی شد.
الان در جریان اولین بازدمشون هستم که با کلی کربن دی اکسید به فضا منتقل شدم.
بصورت کاملا انتحاری بیست تا نارنجک به خودم بستم و پریدم وسط اتوبان.
حین انفجار نارنجک هفدهم با یکی تصادف کردم،بیهوش شدم،چشممو توی بیمارستان باز کردم،بخاطر اینکه بازدمم کوتاه بود زود مرخص شدم،اما توی همون مدت کم به این فکرکردم که حتما یه تذکر بدم.
بنام خدا.
خواننده ی محترم لطفا این چرندیاتی را که بعنوان درد دل نوشتم،اصلا پای ناشکری یا شکایت از کسی نگذارید.
آدمیست و هزار فکر و ذکر و درد دل که اگر بازگو نکند میپوسد.
یک ماهی را که من گذراندم نه جنگ جهانی بوده و جنگ جهانی (اول و دوم)
با تمام ناراحتی ها و دلتنگی ها وبغض ها سعی کردم متزلزل و مشوش نشم.
درویشی دیشب بیت شعری را خواند که به نظرم برای پایان بازدم اولم مناسب باشد:
گرنگهبان من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.
که البته دمشون گرم و طولانی شد.
الان در جریان اولین بازدمشون هستم که با کلی کربن دی اکسید به فضا منتقل شدم.
بصورت کاملا انتحاری بیست تا نارنجک به خودم بستم و پریدم وسط اتوبان.
حین انفجار نارنجک هفدهم با یکی تصادف کردم،بیهوش شدم،چشممو توی بیمارستان باز کردم،بخاطر اینکه بازدمم کوتاه بود زود مرخص شدم،اما توی همون مدت کم به این فکرکردم که حتما یه تذکر بدم.
بنام خدا.
خواننده ی محترم لطفا این چرندیاتی را که بعنوان درد دل نوشتم،اصلا پای ناشکری یا شکایت از کسی نگذارید.
آدمیست و هزار فکر و ذکر و درد دل که اگر بازگو نکند میپوسد.
یک ماهی را که من گذراندم نه جنگ جهانی بوده و جنگ جهانی (اول و دوم)
با تمام ناراحتی ها و دلتنگی ها وبغض ها سعی کردم متزلزل و مشوش نشم.
درویشی دیشب بیت شعری را خواند که به نظرم برای پایان بازدم اولم مناسب باشد:
گرنگهبان من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.
بدرود تا یک ماه دیگه...
تمام.
1.از شر سشوار و شونه راحت شدی(ن)
2.دیگه تو خیابون ها نیستی(ن) که آدم های عجغ وجغ ببینی(ن)
3.وقتی برگردی(ن) همه برات(ون) جشن بازگشت میگیرن
.
.
.
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن