فی نفسه وبلاگ نویسی اونم به سبک خاطره نویسی،دلنوشته یا شرح وقایع زندگی بخاطر اینکه تمام طول روزت رو درگیر میکنه تا مناسب ترین قسمتش رو انتخاب کنی یه حال خوب و تمرین خیلی مناسب برای یه سری مراقبه هست .مراقبه که میگم منظورم الزاما همون مراقبه ی عرفا درباره ی مسائل و امورات زندگی نیست،اما میتونه در یه سطح پایین تر خیلی به درد بخوره.
وبلاگ نویس وقتی صفحه تایپ جلوش باز میشه توی ذهن خودش میگرده و میخواد بین ماجراهایی که براش پیش اومده یه قسمت مناسب رو انتخاب کنه،طبیعتا حتی باوجود اینکه خیلی از وقایع از گردونه ثبت خارج میشن اما توی ذهن نویسنده بازسازی شده و اونو به فکر وادار میکنه،فکر میکنم اولین شرط بهتر شدن و تغییر یه رفتار نامناسب برای یه نفر فکرکردن به اونه،نمیدونم چرا دارم از این حرفا میزنم.
شاید خواستم امروز یه مطلب متفاوت نوشته باشم.
حدود ده-پونزده روزی از خدمتت مرخص میشم،دعا کن کارم درست بشه.
_________________________________
پ ن: هنرعشق فراموشی عمرست ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
خلق در چشم تو دلسنگ ولی من دلتنگ
"لا الهی" هم اگر آمده بی "الا" نیست
حدود ده-پونزده روزی از خدمتت مرخص میشم،دعا کن کارم درست بشه.
_________________________________
پ ن: هنرعشق فراموشی عمرست ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
خلق در چشم تو دلسنگ ولی من دلتنگ
"لا الهی" هم اگر آمده بی "الا" نیست
من تو این ده پونزده روز وبلاگ کی رو روزی شونصد دفعه باز کنم و بعد هر کار کنم کامنتم نیاد؟؟!!