یکی به میخ:
امشب دست برقضا همینکه وارد حسینیه شدم نیاز به قضای حاجت پیدا کردم
در انتهای ردیف درهای بسته ی توالت،یک در نیمه باز بود که رفتم سمتش.
خب تو هم مثل بقیه در رو ببند تا نخوای با هل دادن در با دست من هی بگی اهم،اهم!!
زشته بخدا.
یکی به نعل:
داشتم فکر میکردم که چه جالبه
دخترا آستینشونو میزنن بالا
پسرا ساق دست میپوشن!
تمام.
امشب دست برقضا همینکه وارد حسینیه شدم نیاز به قضای حاجت پیدا کردم
در انتهای ردیف درهای بسته ی توالت،یک در نیمه باز بود که رفتم سمتش.
خب تو هم مثل بقیه در رو ببند تا نخوای با هل دادن در با دست من هی بگی اهم،اهم!!
زشته بخدا.
یکی به نعل:
داشتم فکر میکردم که چه جالبه
دخترا آستینشونو میزنن بالا
پسرا ساق دست میپوشن!
تمام.