خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۳۰ مطلب با موضوع «خ مثل هیچی!» ثبت شده است

در حاشیه بازی پرسپولیس و استقلال:

جواد خفه شو!

پ ن:
1/از وقتی که از خانه قبلیمان بار کردیم،اومدیم اینجا،دیگه لازم نیست از باختهای افتضاح پیروزی خیلی خجالت بکشم.
2/رحمتی:مازیار شوتش خوبه، ولش کنید.
3/اگر اسم جواد خیابانی کمی موزون تر بود میتوانست بعد از علی دایی سوژه خوبی برای فریادهای تماشاچیان ورزشگاه باشد.
4/مامان این پسره موهامو کشید.
5/تیم شخصیت نداشت؛بچه ها متشکریم.

آقای دکتر گفتن بخاطر اینکه غده ت رو مدت زیادی باردار بودی یه مقداری چرک کرده و من هم واسه اینکه دیگه عود (درسته؟) نکنه بخیه ش نمیزنم.
شماهم باید روزی دوبار پانسمانت رو باز کنی و کاملا داخلشو با شامپو بچه بشوری و دوباره پانسمانش کنی.از خون و درد هم نباید بترسی تا چرک نکنه.

تادیروز فکر میکردم لکه ی سفیدی که ته زخممه چرک باشه و خیلی نگرانم کرده بود.
امروز فهمیدم اون لکه سفید،سفیدی استخون هست و هیچ جای نگرانی نیست.

پ ن:باید اعتراف کنم که کمپوت آناناس از شاخه های گل خیلی خوشمزه ترن.

...خلاصه ما زنگ زدیم بهش که آقا امتحان دیروزت چطور بود؟
میگه چی بگم والا؟دو ماه از زندگی و تابستون و تفریح و عشق و حالمون زدیم،کلی کلاس خصوصی با این و اون،اینم میشه نتیجه ش.
-چرا مگه چی شده؟
-دیروز رفتم مدرسه ،داشتن اسم بچه هارو صدا میزدن که برن سر کلاس واسه امتحان؛ اسم منو نخوندن،میگم چرا اسم منو نمیخونی ،میگه نمیدونم بیا بریم توی دفتر نگا کنیم.
نشسته پشت میزش بعد سرشو میاره بالا میگه شما اصلا تجدید نیاورده بودی که حالا بخوای امتحان بدی!!!

کدم توی آموزشی 135 بود شماره شناسنامه و کد ملی هم دارم،قبلنا شماره کلاسی شناسه من بود،شماره تلفن و پلاک خونه هم بقیه اعدادی هستند که متمایزت میکنن. قصه کاملی واست نوشته بودم اما برق رفت و همه چیز پاک شده بود.من هم که فعلا عددم 180 شده حوصله شرح قصه نیست هفته ی گذشته غده ما تشخیص داده شد،این هفته شنبه ویزیت نهایی،یکشنبه شب بستری،دوشنبه عصر جراحی،سه شنبه صبح هم خونه-دکتر گفته اصلا نشین،واسه اینکه اصلا مجبور به نشستن نشی باید یک هفته مایعات بخوری-تجربه ی یک هفته زندگی صدوهشتادی باید جالب باشه.

پ ن: 1-سقف،یک میله،یک زنجیر و در امتدادش یک کیسه مایع بیرنگ،یدونه مخزن کوچیک که از کیسه بصورت قطره ای تغذیه میشه ویک شیلنگ نازک که حدس میزنی بهت وصل شده. اسمت چیه پسر؟ خیلی خوب-ببریدش بخش. رسالتم بود بگم از اتاق عمل چیزی جز خواب و این صحنه ای که گفتم چیزی حالیت نمیشه.یعنی ترس نداره. 2-با توجه به گستردگی و تنوع اجناس در بازار خواهشا برای بیمار بستری چیزی جز کمپوت آناناس هم در برنامه خرید قرار بدهید. 3-برای احوالپرسی تلفنی از بیمار،جون مادرتون از ساعات روز استفاده کنید-ساعت دو نصفه شب زنگ زدی حالمو بپرسی؟

3 منم
2 یه سرباز جدیده
1 هم...
یک شب بعد از غروب داخل محوطه قرارگاه:
1: ببینم پسر تو گوشی هم همراه خودت آوردی؟
3:(آروم ، درگوش 2) بگو دادم تحویل دژبان.
2: بله قربان، آوردمش، بالا توی ساکمه.
1:میری بیاریش؟
2:بله-چشم
چند لحظه بعد...
2:بفرمایید این گوشی منه
1: آفرین
گوشی رو گذاشت توی جیبش و رفت!
2:این داره کجا میره؟
3: نگران نباش! فقط رفت واست صورتجلسه تنظیم کنه.
« 1 هم سرهنگ حفاظت بود! »

بقیه فقط داشتن نگاه میکردن-مبهوت ماجرا.

از بچه گی خیلی هندونه و خربزه رو دوست داشتم،حتی بیشتر از چیپس و پفک و بستنی.
هروقت بابام تو صحبتاش میگفت "به فکر نان باش که خربزه آب است" خیلی زورم میومد و هیچوقت این ضرب المثل رو دوست نداشتم.
امسال واسه اینکه به بابام ثابت کنم ضرب المثلش اشتباهه با یکی از بچه های قرارگاه واسه سحری یه هندونه کامل خوردیم.
نبودی ببینی چه بلایی سرم اومد تا غروب!

براش نوشتم " ایشالا عمر باعزت داشته باشی-تولدت مبارک باشه".
جواب داده" ممنون عزیزم،تولد تو هم مبارک !!!

ناراحت و عصبی با داد و بیداد توی جمع رو میکنه بهم میگه آخه چرا وقتی قرار میذارید منو خبر نمیکنید؟
میگم مگه اون روز تو کوچه نیومدم پیشت بهت خبر دادم؟
چشاشو بسته داد میزنه چرا مسئله رو شخصی میکنی؟!!!!!!
کاملا نامنظم وبصورت کشکی یه عادتی دارم که خیلی حرفا رو که میدونم میتونه جالب باشه رو یه بار بیشتر نمیگم.
بعضی وقتها هم اصلا نمیدونم که این حرف جالب هست یا نه.
گلش اینه که بعضی وقتا یادم نمیاد حرفی رو که بنظرم جالبه رو قبلا گفتم یا نه.

حرف بعدیم هم رو میخوام بنویسم اما حال ندارم ببرم بذارمش بعنوان پست بعدی.
اصلا همین کشک عادات سخیف من اینجا هم عینیت داره.
خیلی از کارایی رو که دوست دارم انجام بدم بخاطر بی حوصلگی ول میکنم.
بدبخت میشم آخر سر همین موضوع.

یه دفتر دارم که کلی مغزنوشته ی چکنویس از دوره آموزشی خدمتم داخلشه،اما حوصله ی تایپ کردنشونو ندارم
حال و حوصله هم معضلی شده واسه ما.
دوماه آموزشی رو باهزار بدبختی پشت سر میذاری که آخرش تلق یه تیکه پارچه بچسبونن رو دوشت.
من حتی حال جشن سردوشی روهم نداشتم.رفتم یه جا دور از چشم پاسدار و دژبان و خرمگس معرکه خوابیدم.

از این همه هنر چه میتوان گفت؟هنری متعالی که تا اعلی مرتبه ی آسمان تمدن و تفکر نور پراکنی میکند.
هنری لطیف و ظریف که جز به دستان تلاشگر س آ جان برکف بر نمی آید.
اگر روی دیوار و در اگر روی درخت یا گوشه ی صندلی تجلی اش را ببینی تعجب نخواهی کرد.
اما این روزها رخ نمایی گونه ی جدید این صنعت لطیف مرا شدیدا در گیر خود ساخته.
این روزها ذهنم کمی چیز شده که به این چیزها فکر میکنم.
از خودم میپرسم این هنرمند با خودش چه فکری کرده...!!!
چگونه این را پدید آورده،اصلا میدانسته این نمونه ی کارش به کجا میرود؟
اصلا وقت خلق اثر در چه حالتی بوده؟

من خودم قبلا به نمونه های دیواری و کاغذی ویا نیمکتی اش پرداخته بودم؛ اما خدا شاهد است تا بحال اسم خودم و شهرم و مانده ی خدمتم را روی شیلنگ دستشویی ننوشته ام.
_______
پ ن: س آ شکسته ی همان سرباز آموزشی است.
باتشکر،مدیریت پارک.