کاملا نامنظم وبصورت کشکی یه عادتی دارم که خیلی حرفا رو که میدونم میتونه جالب باشه رو یه بار بیشتر نمیگم.
بعضی وقتها هم اصلا نمیدونم که این حرف جالب هست یا نه.
گلش اینه که بعضی وقتا یادم نمیاد حرفی رو که بنظرم جالبه رو قبلا گفتم یا نه.
حرف بعدیم هم رو میخوام بنویسم اما حال ندارم ببرم بذارمش بعنوان پست بعدی.
اصلا همین کشک عادات سخیف من اینجا هم عینیت داره.
خیلی از کارایی رو که دوست دارم انجام بدم بخاطر بی حوصلگی ول میکنم.
بدبخت میشم آخر سر همین موضوع.
یه دفتر دارم که کلی مغزنوشته ی چکنویس از دوره آموزشی خدمتم داخلشه،اما حوصله ی تایپ کردنشونو ندارم
حال و حوصله هم معضلی شده واسه ما.
دوماه آموزشی رو باهزار بدبختی پشت سر میذاری که آخرش تلق یه تیکه پارچه بچسبونن رو دوشت.
من حتی حال جشن سردوشی روهم نداشتم.رفتم یه جا دور از چشم پاسدار و دژبان و خرمگس معرکه خوابیدم.