- چشماشو بسته بود و سرش رو آروم تکون میداد
هدفون رو که از توی گوشش در آورد،چشماش برق می زد
همونطور که میخواست با لبخند کوچیکش ، شوقش رو نشون بده،نفس ِ حبس شده ش رو از توی سینه خارج کرد،طوری که کل سینه ش پایین اومد.
آروم هدفونا رو گذاشت روی میز،مثل اینکه جمله هاش آماده بود
گفت: وای...
چی می شه اگه این آهنگ رو واسه امام زمان خونده باشه؟!