خروج اضطراری

فـایراگزیت (fireexit) یعنی خروج اضـطراری
به هنگام آتش.

f4designer@gmail.com
f4designer@hotmail.com

نویسندگان

۱۵ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

دور سفره نشسته بودیم
ظرف چلو کبابشو باز کرد و بااخم گفت: اه من باقالی پلو دوست ندارم فقط برنج سفیدشو میخورم.
گفتم این که باقاله پلو نیست،سبزی پلوهه.
سرشو بالا نیاورد و گفت:خاک بر سرشون توی باقالی پلوهاشون هم فقط سبزی میریزن!

دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن عشـق دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن
دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن دشمن

                          عشق همیشه تنهاست.

پ ن: گرچه بخشید گناه پدرم آدم را/به گناهان نبخشیده قسم دل تنگم

تنها

خیابون خلوت و ساکت

هوای سرد

خورشیدی که پیدا نیست ولی تا نیم ساعت دیگه این روشنی آسمون هم تاریک میشه ؛ چه خوب میشه.

درخت های زرد تر از مجله های جلو دکه.

چند ثانیه یه بار صدای کلاغ ها یعنی بهترین موزیک متن ، بی غل و غش.

همه این رنگ های مرده راحتت میکنه از هر چی داد و هوار رنگی جذاب که خودشو به زور هل میده تو مغزت.

چیزای خوبی که دور هم جمع شدن . تپه برگ های بازنشسته رو میگم . قشنگیش به اینه که مطمئنا یکی با آرامش خاص این فضا دور هم جمشون کرده و باهاشون با احترام رفتار کرده.

این موقع از روز کمتر کسی عجله داره . تک و توک آدمایی که رد میشن ، سکوت رو رعایت میکنن و پلک هاشون هم آروم باز و بسته میشه . متشکرم آدما . برای اولین بار حس خوبی بهتون دارم.

من . اون گوشه تصویر.

کار همیشگی ...

قدم زدن

هیچوقتم تکراری نیمشه.

قدم که میزنی انگار بغض میکنی ؛ انگار دلت پر میشه . نه به خاطر چیزایی که از صبح تا حالا باهاشون سر و کله زدی . هنوز هم دقیقا نمیدونم برای چی.

ولی خدا رو که تو قلبم حس میکنم ؛ مغزم که کنار میکشه و وظیفشو به قلبم میده ؛ به خودم میگم تو زندگیت دنبال چی میگردی؟

قبل از پیش نویس:
1.هرکس ممکن است در زندگی تجربه حالاتی خیلی فوق العاده را داشته باشد.
2.من بخاطر این تجربه کمی هم گریه کردم.
3.موبایلم چن روز خاموشی را تجربه میکنند.
4.الباقی وظیفه ی حاضران

پیش نویس:
این را ننوشتم که کسی بخواند یا بفهمد یا نظر دهد،اصلا این را برای هیچ کس نوشته ام.
گور پدر هرکس که میخواهد ناراحت شود(در اوج دنائت بیان!)

دیروز در تمام طول جاده دست راستم را از آینه بغل ماشین نگاه میکردم و در فکر این جمله بودم:
اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند.

پ ن:
1-دیشب دیر وقت رسیدم خانه،پدر برایم ابراز تاسف کرد.
2-دیشب خبر فوت جوانی را شنیدم که شاید میشناختمش،برای خانواده اش متاسفم.
3-دیشب رنگم خیلی پریده بود،برای خودم متاسفم.
4-دیشب با بنده خدایی حرف زدم،برای آن آقایی که دلش به حالم میسوزد متاسفم.
5-چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

  • ...reza
.تشگیمرب نامز شاک یا،منک شناربج مهاوخیم و منامیشپ یلیخ شماجنا رطاخب هک مدرک یراک زورما

باخودم فکر میکنم اگر بعضی از آرزوهای ما مثل این آرزو قابلیت برآورده شدن رو داشت چه افتضاحی به بار میومد!


توضیح،حذف شد.